در قرآن كريم آيات متعددى وجود دارد كه در آنها فعل مضارعى بعد از «اَن» ناصبه قرار گرفته و ادات نفى ندارد ولى از سياق آيه روشن است كه جمله جمله منفى است و حتماً بايد آن را منفى معنى كرد، مانند آيه شريفه يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا (نساء / 176) [خداوند براى شما بيان مىكند كه گمراه نشويد ـ يا مبادا گمراه شويد] و آيه شريفه وَ أَلْقى فِى الْأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ (نحل / 15) [و در زمين كوههايى افكند تا شما را نجنباند ـ يا مبادا شما را بجنباند ]و غير اينها.
آيا اين موارد تابع قاعده خاصى است و وجه جامعى دارد و يا غير قياسى و استثناست؟ پيش از آنكه اين موضوع را بررسى كنيم، موارد اين پديده را كه در آيات قرآنى وجود دارد و طبق استقصاى ما 21 مورد است مىآوريم. البته ممكن است موارد ديگرى هم باشد كه ما آنها را نديدهايم و يا برخى از اين موارد از آن قبيل نباشد. به هر حال آن 21 مورد به ترتيب سورههاى قرآن، عبارتند از:
1. وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا (بقره / 224)
2. أَنْ تَضِلَّ إِحْديهُما فَتُذَكِّرَ إِحْديهُما الْأُخْرى (بقره / 282)
3. قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللّهِأَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ مآ أُوتيتُمْ (آل عمران / 73)
4. وَ لا تَأْكُلُوهآ إِسْرافًا وَ بِدارًا أَنْ يَكْبَرُوا (نساء / 6)
5. فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا (نساء / 135)
6. يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا(نساء / 176)
7. قَدْ جآءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جآءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ (مائده / 19)
8. وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ(انعام / 25)
9. وَ ذَكِّرْ بِه أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ (انعام / 70)
10. فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. أَنْ تَقُولُوا إِنَّمآ أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طآئِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا (انعام / 156)
11. شَهِدْنآ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيمَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ (اعراف / 172)
12. وَ أَلْقى فِى الْأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ (نحل / 15)
13. وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ (اسراء / 46)
14. إِنّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ (كهف / 57)
15. وَ جَعَلْنا فِى الْأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَ بِهِمْ (انبياء / 31)
16. وَ يُمْسِكُ السَّمآءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاّ بِاِذْنِه (حج / 65)
17. يَعِظُكُمُ اللّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِه أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (نور / 17)
18. إِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا (فاطر / 41)
19. أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللّهِ (زمر / 56)
20. وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ (حجرات / 2)
21. يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا إِنْ جآءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ (حجرات / 6)
در اين موارد كه ملاحظه فرموديد، «ان» ناصبه همراه با فعل مضارع است و ادات نفى هم ندارد ولى معناى نفى مىدهد. در توجيه اين پديده دو نظر وجود دارد؛ يكى نظر كوفيان يا مكتب ادبى كوفه و ديگرى نظر بصريان يا مكتب ادبى بصره[1]است.
از نظر كوفيان، و از جمله شاخصترين چهره آنان كسائى و فراء، در اين موارد بعد از «اَن» حرف نفى «لا» حذف شده كه تقدير آن «لئلاّ» بوده است؛ فى المثل[2] در آيه «يبيّن اللّه لكم ان تضلّوا» (نساء / 176) تقدير چنين است: «لئلاّ تضلوا» و در آيه «وجعلنا فى الارض رواسى ان تميدبكم» (انبياء / 31) تقدير چنين است: «لئلاّ تميد بكم» و همين طور. اينان مىگويند حذف «لا» در مواردى كه معلوم باشد شايع است، مانند شعر عمروبن كلثوم صاحب يكى از معلقات سبع:
نزلتم منزل الأضياف منا
فعجّلنا القرى ان تشتمونا[3]
كه در تقدير «لئلاّ تشتمونا» است.
و نيز شعر قطامى:
رأينا ما رأى البُصراء منّا
فآلينا عليها ان تباعا[4]
كه در تقدير «ان لاتباع» بوده است.
اما بصريان، از جمله مبرّد و فارسى عقيده دارند كه در اين موارد حذفى صورت نگرفته و «أن» مصدريه است و مضاف آن حذف شده است و مضاف مىتواند كلمه «مخافة» يا «خشية» يا «كراهية» باشد كه در دو مثال قبلى تقدير چنين است: «كراهة ان تضلّوا» يا «مخافة ان تضلّوا» و «كراهة ان تميد بكم» يا «مخافة ان تميد بكم». فارسى گفته است حذف مضاف شايعتر از حذف لاى نافيه است.[5]
صاحب مجمع البيان از بصريان نقل مىكند كه گفتهاند: اضمار «لا» جايز نيست. چون آن حرفى است كه براى رساندن معناى خاصى آمده است پس حذف آن روا نيست. وى در تفسير آيه: «يبيّن اللّه لكم ان تضلّوا» وجه سومى هم نقل كرده كه گويا اخفش گفته است: «أن» با فعل خود به مصدر تبديل مىشود و موضع آن نصب و مفعول «يبيّن» است و تقدير چنين است: «يبين اللّه لكم الضلال لتجتنبوه».[6] اين گفته اخفش در اين آيه مىتواند قابل قبول باشد ولى در موارد ديگر مانند آيه «ان تميد بكم» قابل طرح نيست.
نكته ديگرى كه در اينجا قابل توجه است، اين است كه قول كوفيان به دو صورت قابل بررسى است؛ يكى اينكه بگوييم در اين موارد «لا» حذف شده است كه در اين صورت اشكالى كه طبرسى از قول بصريان نقل كرده قابل طرح است، ديگر اينكه بگوييم: اساساً يكى از معانى «أن» «لئلا» است و «أن» در مواردى معناى نفى مىدهد، همان گونه كه در برخى از كتب ادبى آمده است.[7] اگر چنين باشد چيزى از جمله حذف نشده است.
با اين حال، بسيارى از اهل ادب و تفسير قول بصريان را ترجيح مىدهند. زمخشرى در تفسير «ان تضلّوا» مىگويد: تقدير آن «كراهة ان تضلّوا» است،[8] و سيوطى پس از نقل هر دو قول مىگويد: صواب اين است كه أن مصدريه و تقدير آن «كراهة ان تضلوا» باشد.[9] ابن هشام نيز اين قول را ترجيح داده و گفته است: «صواب اين است كه «أن» در اين موارد مصدريه باشد و اصل چنين آن است: «كراهة ان تضلوا» و در آن شعر «مخافة ان تشتمونا» بوده و اين قول بصريان است.»[10] در ميان ادباى معاصر نيز قول بصريان ترجيح داده شده است.[11]
به نظر مىرسد قول بصريان در اين موارد مناسبتر و به طبع نزديكتر است، زيرا حرف نفى «لا» به كلى معناى جمله را تغيير مىدهد و ساختار جمله منفى بر اساس آن است، و حذف آن نقض غرض متكلم است. علاوه بر اين، بودن «اَن» به معناى «لئلاّ» توجيه درستى ندارد. «أن» همواره براى تفسير جمله و اثبات آن مىآيد، چگونه است كه در برخى جملهها درست معناى ضد آن را مىدهد؟ تازه كسانى كه «أن» را به معناى «لئلا» گرفتهاند، برگشت سخنشان به همان وجه قبلى است، يعنى از اين جمله «لا» حذف شده است، چون «لئلا» همان «لأن لا» است، يعنى «أن» همراه با «لا» به اضافه يك لام علت در اول آن. بنابراين گفتن اينكه «أن» به معناى «لئلا» است، به معناى قبول حذف «لا» در اين موارد است.
ولىپذيرش اينكه در اين موارد مضاف حذف شده كه عبارت است از «كراهة» يا «خشية» يا «مخافة»، محذور چندانى ندارد و مىتوان آن را از قرينه و آغاز و انجام جمله به روشنى فهميد، هر چند كه با تقدير اين كلمات نيز در واقع جمله معناى نفى مىدهد.
نكتهاى كه در اينجا لازم است يادآور شويم اين است كه در كلام الهى بايد «كراهة» در تقدير گرفت، و تقديرگرفتن «مخافة» يا «خشية» با مقام الهى مناسب نيست، چون مفهوم آن اين است كه خدا مىترسد و از ترس وقوع يك چيز، كارى را انجام مىدهد. معلوم است كه بايد خدا را از چنين معنايى تنزيه كرد. البته در كلام غير خدا مانند شعر عمروبن كلثوم كه گذشت مىتوان «مخافة» در تقدير گرفت و گفت: «مخافة ان تشتمونا».
اكنون پس از برشمردن موارد اين پديده و نقل اقوال، به اين نكته توجه مىدهيم كه «أن» همراه با فعل مضارع هميشه معناى نفى نمىدهد، بلكه در موارد بسيارى معناى مثبت مىدهد، مانند: «ان اللّه لايستحيى ان يضرب مثلا» (بقره / 26)، «فلا جناح عليه ان يطّوّف بهما» (بقره / 158)، «ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربّكم» (بقره / 198)، «اتريدون ان تهدوا من اضلّ اللّه» (نساء / 116)، «عسى ربّكم ان يهلك عدوكم» (اعراف / 126) و موارد بسيار ديگر كه معناى مثبت مىدهد. بنا بر اين «اَن» با فعل مضارع گاهى معناى نفى و گاهى معناى اثبات مىدهد.
حال بايد به اين سؤال پاسخ داد كه آيا پديده مورد بحث، تابع قانون خاصى است و مىتوان براى آن موارد جامعى پيدا كرد و يا به صورت استثنا و سماعى است؟
با تتبعى كه به عمل آمد، در جايى از كتب تفسيرى و ادبى نديديم كه قاعدهاى براى اين پديده بيان شده باشد و معلوم گردد كه آنها را بايد در چه مواردى منفى و درچه مواردى مثبت معنى كرد، ولى با بررسى موارد «أن» همراه با فعل مضارع در آيات قرآنى[12] به اين نتيجه رسيديم كه معمولاً هرگاه جمله قبل از «أن» كامل باشد به طورى كه سكوت بر آن جايز باشد، در آنجا «أن» با فعل مضارع معناى نفى مىدهد، و هر گاه جمله قبل از آن كامل نباشد يعنى «أن» با فعل مضارع يكى از اركان جمله باشد كه بدون آن معناى جمله كامل نيست، در اين موارد معناى مثبت مىدهد.
اين قاعدهاى است كه با بررسى و تتبع موارد موجود به آن رسيديم. در عين حال چون كسى آن را نگفته است، ما آن را با قيد احتياط و به عنوان يك پيشنهاد مطرح مىكنيم.
مطلب ديگر اينكه در قرآن كريم مواردى وجود دارد كه درست عكس اين پديده است يعنى حرف «لا» در جمله بيان شده ولى معناى نفى نمىدهد و زايد است. زجّاج در كتاب اعراب القرآن بابى تحت عنوان «باب ماجاء فى التنزيل و قد زيدت فيه لا و ما» باز كرده و مواردى از آن را برشمرده است.[13] از جمله موارد روشن آن مىتوان اين آيات را بيان كرد: «لئلا يعلم اهل الكتاب» (حديد / 29) كه به گفته مفسران به معناى «ليعلم» است. «ما منعك ان لا تسجد اذ امرتك» (اعراف /12) كه به معناى «ان تسجد» است. «وحرام على قرية اهلكناها انهم لا يرجعون» (انبياء / 95) كه به معناى «يرجعون» است. «لا اقسم» را نيز كه در چند آيه آمده است مىتوان از همين مقوله دانست.[14] در اين موارد و موارد ديگرى كه زجّاج آنها را بيان كرده، مىتوان با قرينه و با در نظر گرفتن قبل و بعد آيات به آسانى معناى مطلوب را به دست آورد.
[1]. درباره تفاوتهاى جوهرى دو مكتب ادبى كوفه و بصره، رجوع شود به: مسلمانان در بستر تاريخ، اثر نگارنده، ص 252.
[2]. سمين حلبى، الدر المصون، ج 2، ص 475.
[3]. شرح المعلقات السبع، زوزنى، ص 225.
[4]. طبرسى، مجمع البيان، ج 3، ص 228.
[5]. الدر المصون، ج 2، ص 475.
[6]. طبرسى، مجمع البيان، ج 3، ص 228.
[7]. مرادى، الجنى الدانى، ص 224، المغنى، ج 1، ص 55.
[8]. زمخشرى، الكشاف، ج 1، ص 599.
[9]. سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 173. در عين حال او در جاى ديگرى از كتابش حذف «لا» را در مواردى مطّرد قلمداد مىكند: الاتقان، ج 3، ص 189.
[10]. المغنى، ج 1، ص 55 و نيز رجوع شود به تفسير قرطبى، ج 1، ص 215.
[11]. رجوع شود به: عبدالغنى الدقر، معجم القواعد العربية، ص 91؛ دكتر محمد تونجى، المعجم المفصل فى علوم اللغة، ج 1، ص 105.
[12]. مجموع اين موارد را در كتاب: معجم الادوات و الضمائر فى القرآن الكريم، تأليف دكتر عبدالحميد مصطفى السيد و دكتر اسماعيل احمد عمايره ملاحظه فرماييد.
[13]. اعراب القرآن، ج 1، ص 131.
[14]. درباره «لا اقسم» ما احتمال مىدهيم كه لام، لام تأكيد و الف آن زايد و مربوط به رسم الخط باشد، مانند «لا اذبحنّه» و «لا اوضعوا» كه «لاذبحنّه» و «لاوضعوا» خوانده مىشود، هرچند در «لااقسم» در قرائت الف هم تلفظ مىشود.